سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

سورنا سردار دلیر مامان و بابا

اتلیه سورنا و دوستان

تو این روزهایی که گذشت خیلی بدقلق و بهانه گیر شده بودی.طوری که من گاهی واقعا تعجب می کردم که تو همون سورنای همیشگی باشی.علت رو همش تو خودم جستجو می کردم اما فایده ای نداشت.هر جوری برخورد می کردم باز همون رفتارها......خیلی دلم نمی خواست تو وبلاگت  مطلب بنوسیم چون همش می شد غر زدن که دوست نداشتم.تا اینکه بالاخره متوجه شدم همه این بداخلاقی ها از دندونات بود و ١٩ امین دندونت هم بیرون اومد و اخری هم در راهه و سر زده.یعنی به زودی دندونات کامل میشه...... و حالا تو دوباره همون سورنای همیشگی هستی با شیطنتها و بازیها و رفتارهای خاص خودت..... تو روزی که بیست و پنج ماهه شدی به همراه بعضی دوستان همیشگی رفتیم خانه بازی...
31 تير 1391

خداحافظ 25 ماهگی و یک سورنای دیگر.......

این بار بر خلاف گذشته نمی تونم بگم تا چشم به هم زدم بیست و پنج ماهگیت تموم شد.....به نظرم انگار خیلی طول کشید تا این ماه بگذره.....دلیلش رو نمی دونم شاید شرکت تو چند تا مهمونی و پیک نیک و جشن تولد و....که اونم همش به لطف حضور دوستات بود باعث شده که اینجوری به نظر بیاد. و شاید تغییراتی که کردی....تغییراتی که دیگه واقعا داره مجابم می کنه که خیلی خیلی بزرگ شدی.خیلی بزرگتر از چیزی که تصورش رو بکنم.شاید این روزها در برابر تو من یه بچه دو ساله باشم و تو بزگتر من..... خیلی موقعها درسهای بزرگی بهم میدی.درس هایی مثل ادب.......صبر........اخلاق خوش.......خندیدن.......شادی کردن.......لذت بردن از زندگی........بازی کردن.....صمیمیت بین اعضای خانواده.....
19 تير 1391

آتلیه

بالاخره فرصتی دست داد تا عکسای که سورنا برای تولد دو سالگیش به همراه مامان  و باباش تو اتلیه گرفته رو اینجا بذارم.البته همه عکسا بدون ادیته و عکسای انتخاب شده و ادیت شده بعدا به دستمون می رسه....... حالا این شما و اینم عکسای سورنا           ...
17 تير 1391

سورنا و دوستان.........

چند وقتی میشه که وبلاگت رو اپدیت نکردم. راستش برام سخت شده چون تا میام چیزی بنویسم کلی عکس دارم که باید کلی وقت بذارم براشون تا بذارم اینجا اونم نه فقط از خودت....از دوستات......اونم نه یکی چند تا اصلا بهتره اینجا رو بکنم وبلاگ گروهی سورنا و دوستان امیدوارم همیشه شاد باشی و دور و برت پر از دوستای ناز و خوشگل و مثل الان همگی دختر :) دوسالگی رو رد کردی و داری روزهای آغازین سه سالگی رو طی می کنی.در حالی که هر روز علاقه ات به ماشین و موتور بیشتر و بیشتر میشه.شبها باید حتما با دو تا از ماشینها یا موتورهات که خودت انتخاب می کنی بخوابی.نیمه های شب اگه بلند شیو تو دستت نباشند واقعا گریه سر میدی و اسمشون رو میگی تا بهت بدم.یعنی همه زندگی...
10 تير 1391
1